اون وصله ناجور
نویسنده:
اعتماد امامی
امتیاز دهید
✔این کتاب دربرگیرنده یک رمان بیوگرافیک است. شخصیت اصلی رمان، «اون» نام دارد که یک فرد خیالی است. «اون» وصلهای است که نه نسل دارد، نه رنگ، و نه بویی که از او تراوش کند. این شخصیت توسط هیچ جغرافیایی پذیرفته نمیشود و خودش هم در قالب زمان نمیگنجد. خودش خودش را ساخته و ظرفیت بیرونی ندارد. به این ترتیب، از بیرون پوچ است و خودش به خودش حجم و بعد داده است در حالیکه انسانها او را خالی از حجم و وزن و بُعد میبینند...
رمان پیش رو، درباره زندگی بشر است که طی تاریخ، برای چیزهایی جنگیده که گاهی متعارف و گاهی نامتعارف بودهاند. در این مسیر انسان در واقع «اون»هایی بوده که برای بهدست آوردن هرچیز گذرایی حتی به بهای زیر پا گذاردن وجدانش تلاش میکند.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
محسن با قیافه متعجب از شنیدههای جدید، به مبل تکیه میدهد و در فکر فرو میرود. محمودی هم حیران ایستاده و آنها را نظاره میکند.
شهروز که از سکوت پیش آمده کمی امیدوار شده و آن را ناشی از تاثیرگذاری حرفش میداند سعی دارد استدلال دیگری بیاورد.
شهروز _ تاحالا از نزدیک به صورتش نگاه کردی؟ هیچیش شبیه ما نیست، تو خودت باور میشه که برادر «اون» باشی؟ مثل مقایسه جرج بست و بابی چارلتون میمونه.
محسن که از تعریف و تمجید خواهرزادهاش خوشش آمده، لحنش به طرز محسوسی تغییر میکند.
محسن _ درست میگی، با این حال باید مطمئنتر راجع بهش حرف زد.
شهروز _ پس من میرم دوش بگیرم تا تو مطمئنتر بشی.
شهروز اینبار مصممتر از مرتبههای قبل به سمت حمام قدم برمیدارد. محسن در لذت مقایسهاش با جرج بست به سر میبرد و محمودی بدنبال روشن کردن سیگاری دیگر میرود تا شاید بتواند بار فکرهای آزاردهنده خود را کاهش دهد.
بیشتر
رمان پیش رو، درباره زندگی بشر است که طی تاریخ، برای چیزهایی جنگیده که گاهی متعارف و گاهی نامتعارف بودهاند. در این مسیر انسان در واقع «اون»هایی بوده که برای بهدست آوردن هرچیز گذرایی حتی به بهای زیر پا گذاردن وجدانش تلاش میکند.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
محسن با قیافه متعجب از شنیدههای جدید، به مبل تکیه میدهد و در فکر فرو میرود. محمودی هم حیران ایستاده و آنها را نظاره میکند.
شهروز که از سکوت پیش آمده کمی امیدوار شده و آن را ناشی از تاثیرگذاری حرفش میداند سعی دارد استدلال دیگری بیاورد.
شهروز _ تاحالا از نزدیک به صورتش نگاه کردی؟ هیچیش شبیه ما نیست، تو خودت باور میشه که برادر «اون» باشی؟ مثل مقایسه جرج بست و بابی چارلتون میمونه.
محسن که از تعریف و تمجید خواهرزادهاش خوشش آمده، لحنش به طرز محسوسی تغییر میکند.
محسن _ درست میگی، با این حال باید مطمئنتر راجع بهش حرف زد.
شهروز _ پس من میرم دوش بگیرم تا تو مطمئنتر بشی.
شهروز اینبار مصممتر از مرتبههای قبل به سمت حمام قدم برمیدارد. محسن در لذت مقایسهاش با جرج بست به سر میبرد و محمودی بدنبال روشن کردن سیگاری دیگر میرود تا شاید بتواند بار فکرهای آزاردهنده خود را کاهش دهد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اون وصله ناجور